دل نوشته مسافران
به نام خدا

سلام به تو ، سلام همنفسم سلام همسفرم
دوباره پاییز شد و دلتنگیم با جشن همسفران برپا شد.
اینجا بی تو جشن همسفر به پا کرده اند.
سلام همسفر راه پرپیچ و خم زندگی ام
سلام به کسی که با او صادق نبودم.
آنقدر برایم پاکی که دلم نمی خواهد ، خیال آسوده خوابیده در بستر بیماریت را بیدار کنم.
میگویند؛ روز همسفر ، حال همه همسفران خوب است.
اما تو باور نکن.
دوباره نگاه ها برایم سنگین شده است
نمی دانم امروز به تو چه می گذرد؟
نمی دانم اکنون با بیماریت چه می کنی ؟
اینجا جشن همسفر ، بی تو ، برایم چه سخت می گذرد.
اینجا به همسفران گل تقدیم می کنند، ... گل من ، کجایی؟
مانده ام ، کادوی قلبم را به که بسپارم.
در خیالم برایت نامه نوشته ام و به صندوق پستی دلم سپردم. دلم ، پر از نامه هایست که نخوانده ای !!
چمشهایم را بستم تا به نبودنت امروز عادت کنم، فهمیدم که به خود دروغ گفته ام از بس گریسته ام.
حتی سایه بودنت را در کنارم ، احساس نمی کنم.
بدون همسفر ، امروز سفر میکنم ، چه سخت است تنهایی.
یادش بخیر که گفتی:" امسال در جشن همسفر خواهی بود " و تمام سال را با هم در انتظار امروز نشسته ایم که در کنار هم جشن همسفران را برپا کنیم.
پس بگو کجایی؟ تمام کنگره را چشم شده ام اما نیافتمت .
اما افسوس که در بستر بیماریت به انتظار نشسته ای. نمیدانم که انتظار مرا می کشی یا مرگ را
اینجا جشن ها بدون تو سخت می گذرد ، دیگر همه میدانند که بی تاب دیدارت شده ام.
کاش کنارم بودی تا احساس خوب امروز را با هم جشن میگرفتیم.
اما افسوس که در بستر بیماریت و سرفه های خشک و ضعف بدن امانت نمی دهد.
با نبودنت انگار به باد تکیه کرده ام .
مانده ام که چه شد؟ تازه آرامش به زندگیمان آمده بود که ، بیماریت آرامشمان را ربود.
می ترسم عمرم به پایان برسد نتوانم با تو جشن همسفر را ببینم.
آری! مسافر بدون همسفرم. مسافر تنهایم کنگره ام.
اما بدان عشق تو مرا تا انتهای سفر کشیده است.
با آنکه نیستی باز هم به تو تکیه کرده ام ای همسفر جدامانده از سفرم
زیرا بعد از خدا تمام امید به تو بود ، که باهمه صبوریت ، نرفتی و در کنارم ماندی
دوستت دارم از همان جنس که خدا را دوست می دارم
گاهی دلم برایت صبوریت ، می سوزد.
به خود قول داده ام تمام کوله بار تنهایی ات را به دوش بکشم تا آنجا که شانه های ناتوانم تاب بیاورند با تو خواهم ماند
تا همیشه تا نهایت زنده بودن ، تا ابد
ای همسفرم.
مرا ببخش
مرا ببخش به صبوریت و به پاکی درونت ، به سالهاي جواني كه به جای در کنار بودنت در ظلمات تاریکی فرو رفته بودم.
مرا ببخش
به خاطر صبوری و اشکهای شبانه ات ، ببخش
به خاطر عطوفت نگاه پر بهانه ات ، ببخش
به خاطر بغض در گلو مانده ات ، ببخش
به خاطر چهره خردشده در بیماریت، ببخش
ببخش به خاطر سنگینی نگاه دیگران که بر تو دوخته شد
ببخش به اشکهای مقدست که شبانه ریخته شد
به روزهاي خوب دوستيمان ببخش ، به سالهای که بد گذشت برای تو
به شبهاي حسرت زده ديدار تا صبح. ببخش
مهربان ، رفيق هميشگي ام ، مرا ببخش . و امروز را به تو تبریک عرض می کنم.












.jpg)
.jpg)
.jpg)

.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)

.jpg)

















این وبلاگ از طرف لژیون آقای محمود اسماعیلی از نمایندگی شهرری با هدف آموزش ، پیشگیری ،مهار و درمان رایگان اعتیاد راه اندازی شده است امیدواریم که بتوانیم در این مسیر قدمی برداشته باشیم.