اطلاعیه

مسافران محترمی که برای اردو ثبت نام نموده اند

ساعت حرکت: 5 صبح روز جمعه مورخ 1-06-1392 


محل ملاقات جهت حرکت: انتهای اتوبان بابائی شرق


به همراه داشتن لوام به شرح ذیل الزامی است:

1- کیسته خواب یا پتو - بالش - دم پایی - کلاه - عینک آفتابی - کرم ضد آفتاب - مایوی شنا - حوله شخصی - مسواک و خمیر دندان - لوام بهداشت شخصی - (شامپو - صابون - آیینه کوچک و لوازم اصلاح)


2- قاشق - چنگال - لوان - لباس گرم و سبک


3- دوربین عکاسی و فیلمبرداری آزاد می باشد


4- چادر با هماهنگی مسئولین اردو


5- لوام در کمترین حجم ممکن بسته بندی شود و از آوردن ساک بزرگ و حجیم با لوازم اضافی و غیر ضروری خودداری شود


6- به همراه داشتن کارت عضویت کنگره 60 الزامیست


مشارکت های مکتوب. ..

پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست ....

من خودم به نوبه خود وقتی تیتر این وادی را میخوانم حس عجیبی در من ایجاد میشود وافکارم  تا نا کجاآباد به پرواز در می آید . وبه نظر من یکی از زیباترین وادی هاست . اگر دقت کنیم میبینیم که در تیتر وادی کلمه پایان را قبل از کلمه اغاز اورده و شاید در نگاه اول جرقه یک تناقض وپارادوکس را در ذهن روشن کند البته ذهنی که هنوز با قوانین هستی و وادی ها آشنایی ندارد، چراکه همیشه همه چیز اول آغاز میشود وبعد پایان میپذیرد ولی ما عملا مشاهده میکنیم که در تیتر وادی اول سخن از پایان آورده شده، وقتی بیشتر در این مورد تفکر میکنم متوجه میشوم که ما همیشه تصورمان  معکوس این قانون بوده ودر ذهن خود آول آغاز و بعد پایان را شکل داده ایم وبیشتر مواقع هم وقتی به آن پایان فکر میکنیم به هیچ وفنا میرسیم در حالیکه در وادی بطور بسیار زیبایی میگوید که هر پایانی ،آغاز دیگری را هم به دنبال دارد ودر اصل برای انسان وهستی هیچ پایانی وجود ندارد !!!!... ولی چرا وچطور ؟ جواب را در وادی دهم می یابیم آنجا که میگوید انسان جاریست وهمه چی در هستی وکاینات جاریست، بنابراین هرچقدر فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که چقدر زیبا ودرست اول سخن از پایان وبعد اغاز رادر وادی ودر قالب کلمات بجا ودرست  به زیبایی هرچه تمامتر به نمایش گذاشته است وجز با این کلمات هم نمیشود به این زیبایی این قانون را در یک جمله زیبا بیان کرد.

مصطفی حاجلو

 

مشارکت های مکتوب

*بنام الله*

پايان هر نقطه. سراغاز خط ديگريست


تغییر٬تبدیل٬ترخیص


در تاریخ1391/02/28 تغییر جهت دادم و آمدم کنگره و شروع به سفر کردم و هرچه از سفر میگذشت آرام آرام تغییرات را در سیستم جسمی خودم مشاهده میکردم و  خودم را تبدیل کردم به یک مسافر واقعی و در تاریخ1392/04/15  با عنایت خداوند بزرگ و لطف آقای مهندس دژاکام و استاد راهنمای خوبم آقای محمود اسماعیلی از بند مواد و در به دری ترخیص شدم و به نقطه سر خط رسیدم اما این نقطه با نقطه که اول شروع کردم بسیار متفاوت است

و در حال حاضر با تعادل روحی وروانی جسمم در حال ساختن زندگیم هستم که خودم خرابش کرده بودم.

و بعد از این کار٬ کارهای بسیاری در لیست ذهنم است.

 

هر مرحله اى كه به  اتمام مى رسد،مرحله ديگرى آغاز مى گردد.

                        پايان هر نقطه سرآغاز خط ديگريست.

و دانستم که زندگی:

 عبارت است از زنده و پويا بودن واقعي.زندگي يعني داشتن قدرت حركت.تفكر وتحول.زندگي يعنى بودن به همراه ديگران:زندگي يعني وجود داشتن به معني واقعي وتلاش سازنده به منظور ساختن محيطي با نشاط،توليد كننده،خلاق  وچون رودى  در جريان.كه عشق و محبت و روابط  و صداقت و پويايي مثبت و هدفمند،خنديدن و خنداندن،ساختن و ساخته شدن موتور محرك آن است.دوست داشتن و دوست داشته شدن از ويژگي هاي ان بوده و در صدد ان است تا انسان بتواند با قافله زمان و مكان همراه شود،به كمال سعادت پيش بيني شده برايش نايل گردد ودنيا را مزرعه اي قرار دهد براي آخرت،كه در او بذر نيكي،شادي،محبت،مهرباني و حمد و سپاس حق و بندگان صالح حق را بكارد و در آن سراى بدرود و اندوخته خويش قرار دهد.

 

مسافر:محمدضرغامی ازشیراز .

ورزش

نایب قهرمانی تیم راگبی کنگره 60

مقام نایب قهرمانی  تیم راگبی کنگره 60 را به تمامی اعضاء کنگره مخصوصاً بازیکنان ، سرپرست تیم و جناب آقای سلامی تبریک عرض مینماییم

و آرزوی موفقیت و پیروزی این تیم را در میادین جهانی ورزش از خداوند متعال خواستاریم



پیامک.....

*بنام خدا*

روز و شب


روز یواش یواش شب میشود٬  شب یواش یواش روز میشود٬

بعضی ها مثل روزندو مثل روز روشنی و صفا دارند.

ولی نباید مغرور باشند٬چون ممکن است آرام ارام دچار ظلمت٬تاریکی٬ و گناه شوند...

و بعضی ها هم مثل شب اند٬تاریک وظلمانی ولی نباید مآیوس شوند چون ممکن است به نور و نورانیت راه پیدا کنند.....

و سرانجام همان شوند که خداوند می گوید و میخواهد....

همسفر:هـــاذی

پیامک...

*بنام خالق یکتا*

فاصـــــــــله ها دروغ خواهد بود٬

 وقتی مهربانی تو از دور هم احساس شود....

هدیه به استاد عزیزم

اقای محمود اسماعیلی

                                                                            مسافر:محمدضرغامی از شیراز

داستانک

*بنام خدا*
 
شاهینی که پرواز نمی کرد

پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. 

 یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است. 

این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند. 

 روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد ...

پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد. 

صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است. 

 پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند. 

درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد. 

 پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟ 

 کشاورز گفت: سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد

             کافی است در کارهایمان،به درستی آن ایمان داشته باشیم                            

                                              مسافر:محمد ضرغامی از شیراز

پیامک...

*بنام خدا*

 

حرف حساب و آموزنده!!

 

سازنده ترین کلمه((گذشت)) است…آن را تمرین کن.


 

پرمعنی ترین کلمه((ما)) است…آن را به کار بر.


 

عمیق ترین کلمه((عشق)) است…به آن ارج بده.


 

بی رحم ترین کلمه(( تنفر)) است…با آن بازی نکن.


 

خودخواهانه ترین کلمه((من)) است…از آن حذر کن.


 

نا پایدارترین کلمه((خشم)) است.آن را فرو بر.


 

بازدارنده ترین کلمه((ترس)) است…با آن مقابله کن.


 

با نشاط ترین کلمه ((کار)) است…به آن بپرداز.


 

پوچ ترین کلمه((طمع)) است…آن را بکش.


 

سازنده ترین کلمه((صبر)) است…برای داشتنش دعا…


 

مسافر:محمدضرغامی ازشیراز

داستانک

*بنام خدا* 

در سخت ترین شرایط خوشحال باش!!


داستان کوتاه زیبایی از زندگی ادیسون در سنین پیری

 

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می‌کرد. این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!

 

آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود…

پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می‌کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می‌کند!!!

 

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می‌اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می‌برد. ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ میبینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله‌ها را میبینی؟!! حیرت آور است!!!

 

من فکر می‌کنم که آن شعله‌های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می‌دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!

 

پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می‌سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله‌هاصحبت می‌کنی؟!!!!!!

 

چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می‌لرزد و تو خونسرد نشسته‌ای؟!

پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد…!

 

در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می‌کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله‌های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!!

 

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد. 

 

                            چقدر زیباست سختی ها را بالذت ببینیم!!

 

 

مسافر: محمد ضرغامی از شیراز             

پیامک...


به یاد خدا

 

روزهای بدی در زندگی آدم می رسد

 

که هیچ کسی حتی نمی پرسد:

 

" خوبی ؟ "

 

برای چنین روزهای بدی

 

نیاز به یگانه مهربانِ دلسوزی داری

 

به شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشی

 

 

و نامش چه زیباست ...


خدا ...

 

محمد ضرغامی از شیراز

 

دلنوشته های مسافران

سپاس از استاد راهنما

یادم می آید وقتی پایم برای اولین بار به کنگره وشعبه آکادمی باز شد حس وحال خرابی داشتم  ولی حاضر بودم تمام جلسات را با وجود مسافت زیاد به آنجا بروم چون آن زمان هنوز نمی دانستم که در شهرری هم شعبه ای وجود دارد واین را بعد از مشاوره فهمیدم وخیلی خوشحال شدم وبه شعبه شهرری آمدم و با انتخاب راهنما سفرم را شروع کردم. تخریبهایی که مواد در من ایجاد کرده بود باعث شده بود خیلی متوجه رفتار و گفتارم نباشم ولی بعد از مدتی که از سفرم گذشت و حالم بهتر شد تازه متوجه شدم راهنما چه تحمل وعشقی دارد و چقدر به جا گاهی با لبخند وگاهی با اخم مرا هدایت وراهنمایی میکند. جالب این بود که هرکاری ازما میخواستند اول خودشان انجام میداد و اگر هم از کاری ما را نهی میکرد خودش هم انجام نمیداد و اینها برای من بسیار با ارزش بود.

حالا که به گذشته وسفر اول فکر میکنم متوجه خیلی مسایل میشوم واین راهم میدانم که اگر راهنمایم نبود من هم الان در این جایگاه  نبودم ، می دانم که نمیتوانم جبران زحمات ایشان را بکنم ولی امیدوارم من هم روزی بتوانم با خدمت کردن به دیگران کمی از بدهی های خود را بپردازم. دلیل نوشتن این مطالب هم این بود که شاید مسافران سفر اول بیشتر قدر راهنما و زحماتش را بدانند و از ان به نحو احسن استفاده کنند.

(مسافر غلام حسن حیدری فر)

 

مقالات علمی

از زندگی مورچه ها چه می آموزیم


مور یا مورچه حشره‌ای اجتماعی است، همانند زنبور عسل از راسته نازکبالان که تیره خاصی را به نام تیره مورچگان در این راسته بوجود ‌آورده و در حدود ۱۱۰ تا ۱۳۰ میلیون سال پیش تکامل یافته است. امروزه بیش از ۱۲۰۰۰ گونه مورچه طبقه بندی شده‌اند و تخمین زده می‌شود این تعداد تا ۱۴۰۰۰ گونه نیز برسد. مورچه‌ها به راحتی از شاخک‏های آرنج دارشان و ساختار گره مانندشان و کمر باریکشان قابل شناسایی هستند. 

نمل به معنی مورچه در قرآن :

آیات 16 و 18 و 19 سوره نمل به مورچه اشاره فرموده است. از آیات این سوره به خوبی استفاده می‌شود که داستان حکومت حضرت سلیمان جنبه عادی نداشت، بلکه توام با معجزات مختلفی بود. در حقیقت خداوند قدرت خود را در ظاهر ساختن این حکومت عظیم و قوایی که مسخر آن بود، نشان داد. خداوند در آیه 16 این سوره می‌فرماید :

« لشگریان سلیمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند. آنقدر زیاد بودند که باید توقف می‌کردند تا به هم ملحقشوند » . سپس در آیه 18 می‌فرماید :



ادامه نوشته

جهان بینی

روز سه شنبه مورخ 15/05/1392 هشتمین جلسه از دوره شانزدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی کرج با استادی دیده بان جهان بینی کنگره 60 آقای امین دژاکام، نگهبانی آقا اسماعیل و دبیری آقای محمد علی با دستور جلسه "پرسش و پاسخ" رأس ساعت 18 آغاز به کار نمود.

وقتی حال خوبی ندارید هیچ کاری انجام ندهید، این که انسان یاد بگیرد در یک زمانی هیچ کاری نکند، خیلی کار مهمی است و نیازمند تفکر و تدبیر و پختگی می باشد.                  

ادامه نوشته

سخنی با رهایافتگان

گفتگو با علی صداقت - ایجنت نمایندگی تهرانپارس (بخش اول)



من علي صداقت هستم، 46 سال سن دارم، داراي دو فرزند هستم، مصرفم ترياك، كوكائين و شيشه بوده، مدت سفر اول 11ماه با راهنمایی آقاي ترابخاني، مدت رهايي 10 سال

ادامه نوشته

دل نوشته مسافران

 *بنام خدا*

نا اميد نباش!!




امروز قبل از ظهر داشتم ميرفتم محضر واسه نقل وانتقال سند وسيله اي كه فروخته بودم.

در مسير راه كه ميرفتم٬ناگهان چشمم افتاد روي نوشته اي كه با اسپري سفيد با يه خط خرچنگ قورباقه٬پشت در اتاق يه خاور اتاق چوبي.

نوشته بود

 

كاش زندگي دنده عقب داشت

 

از جلوی ماشین و عقب ماشین خاور را که ديدم خيلي بهم ريخته بود٬ازكنارش رد شدم٬چهره راننده رو كه ديدم احساس كردم يه روزي وضع ماليش خوب بوده٬به قول ما برو و بيايي داشته.و يه جورايي همه رو باخته بوده٬و از همه چيز نااميد شده.

 

روشنایی میره تاریکی میاد و برعکس

 

چون آدم اميدوار به زندگي هيچ وقت دست از تلاش بر نمي دارد٬حتي اگر بارها به زمين بخوره باز اززمين بلند ميشه.

 

صفت گذشته در انسان صادق نيست٬چون جاري است.

من بارها به زمين خوردم از لحاظ شخصيتي و مالي و...٬ولي نااميد نشدم هيچوقت.باز حركت كردم٬تلاش كردم و از خداوند طلب كمك كردم٬و او هم به جهت خواسته هاي من بمن كمك میكرد.

در قضيه اعتيادم به روزي رسيدم كه همه ي درب ها بروي من بسته شده بود

و با نهصد تا تك تومني حركت كردم بسمت تهران و درمان اعتيادم.

 

چرا بدون پول آمدم در يه شهر پر خرج؟

چون ميدانستم اگر پولم كم باشد درعوض خداوند هم دستش پر است هم موجودي حسابش.

و به اميد خدا

از خدا هرچه خواستم با جيب خاليم٬آرام آرام به من داد.

آرامش ميخواستم بمن داد٬رهايي از بند مواد خواستم بمن داد٬پول خواستم يواش يواش طبق حركتم در مسير مستقيم دارد ميدهد.

و چندين خواسته معقول ديگر.

 

در نااميدي بسي اميد است

 

مسافر:محمد ضرغامي از شيراز

 

 

 

پیامک...

*بنام خدا*

پند بزرگان

هرچه را كه مي آموزم٬دليل محكمي است بر نداستن من!

اي عزيز !

 عمر را به ناداني به آخر مرسان ، بياموز و بياموزان . 

علم اگر چه دور باشد ، بطلب .

 كم گوي و كم خور و كم خفت باش .

 در سختي ها صبر پيشه گير .

بر شكسته و بر ريخته و بر گذشته افسوس مخور .

 به آن چه در دست داري ، شادمان مباش و آن چه از دستت رفت ، غم و دريغ مخور .

 در سخن صواب انديش باش .

 كس را به افراط مگوي و مستاي ، اگر چه زيان افتد .

از براي اندك چيزي خود را بي قدر مكن .

اگر صلح بر مراد نرود ، آمادي جنگ باش .

 كار كه به صلح برنيايد ، ديوانگي در او ببايد .

بر اندك خود قانع مباش .

در مهمات (كارهاي مهم) ، ضعيف رأي و سست همت مباش .

 حرمت (احترام) را به از مال دان .

از آموختن علم و پيشه عار مدار .

 جمع مال را اقبال (خوش بختي) دان و خرج نا كردنش را ادبار (بد بختي) .

نیرویی از آن ماست باور نکردنی٬باور کن که میتوانیم

 

 تو ميتواني با نيروي عقل خويش تبديل به بهترين شوي

مسافر:محمد ضرغامي از شيراز                         

پیامک

                                     سخنی از امام علی(ع)

 

     مراقب افکارت باش             که گفتارت می شود

            مراقب گفتارت باش           که رفتارت می شود

                  مراقب رفتارت باش             که  عادت  می شود

                        مراقب عادتت باش             که شخصیت می شود

                              مراقب شخصیتت باش       که سرنوشت می شود

                        

                                           

                              

                                                              مسافر:سیدجعفر موسوی

                                                        

پیامک. ..

عشق ، زمان و مکان ندارد.

زمان ،عشق است و لحظه حال معشوق، بی مرز، بی تقسیم وبی فردا، فقط اکنون در اکنون متولد می گردد.

انسان آگاه در هاله ای از عشق زندگی میکند ، 

او انسانی است که بد و خوب را باهم دوست دارد. در ضمیرش بد، چهره معمولی خوب است.

نور دلیل تاریکی است ،

و سکوت دلیل خلوت، 

فقط عشق است که بی دلیل است وخدا دلیل هردو.

می توانیم مرکز تند باد حادثه ها باشیم 

در آنجاست که هیچ بحرانی ما را از پای در نخواهد آورد، هیچ طوفانی نیست که خود را تخریب کند،

 در طوفان عشق پیچیدن زیباست.

مشارکت های مکتوب

بنام خدا

آيا در كنگره همه باهم برابرند{عدالت}

سه ماه از شروع سفرم گذشته بود بصورت تلفني٬و تصميم گرفتم كه به تهران و به كلاسهايي كه استادم ميگفت بيايم.چندجلسه مرحله اول را رفتم ٬استادعزيزم به من گفت كلاس از ساعت۵بعدازظهر شروع ميشود تا۸ شب.

هرچي تلاش ميكردم ساعت۵كلاس باشم٬نميشد.و همش با يكي دوساعت اختلاف ميرفتم به شعبه سرتخت. 

واز صحبتهايشان در جلسه و كلاس هيچ چيز متوجه نشدم كه چه ميگويند.

بعداز چند جلسه به شيراز برگشتم.

و بار دوم باانگيزه بهتري راه افتادم به تهران.

تهران كه رسيدم٬هرچي سعي كردم بروم كلاس نتوانستم٬وهفته ي اول گذشت٬جلسه دوم هفته ي بعد با تاخير زياد به كلاس رفتم.

بعداز چند جلسه كه به كلاسها ميرفتم٬هنوز از صحبتهاشون چيزي سر در نياوردم.

جلسه ششم را نميخواستم بروم چون حس و حالشو نداشتم٬و گوشي موبايلم رو برداشتم و يه پيامك به استادم دادم قبل از شروع جلسه

ونوشتم كه امروز كار برانم پيش اومده ٬اگه مشكلي نيست امروز كلاس نیام.

اقامحمود جواب داد

مشكلي ندارد٬اما سوره زمر آيه ۹ ميگه:

آيا آناني كه ميدانند با آناني كه نميدانند برابرند....؟

جرقه اي در ذهن من زده شد كه من براي درمان آماده ام نه كار ديگه.

اونايي كه ميدونن٬بيشتر اطلاعات جمع كردن تا من كه هيچ اطلاعات ندارم.

و ندانستن من عين عدالت بود

سريع لباس پوشيدم و به محله سرتخت رفتم تا از آموزشهاشون عقب نيوفتم.واين بار به صحبتهاي استاد جلسه٬مشاركت بچه ها وصحبت لژيون با دقت گوش ميگرفتم

در ذهنم ميگفتم كافي است از اين همه صحبت فقط يك مطلب رو متوجه بشم٬و همين برايم خيلي هست.

و مطالب رو قطره قطره شروع به جمع كردن كردم٬و روز به روز انگيزه واشتياق من به كنگره و صحبتها بيشتر ميشد.

و همون پيامك باعث شد من تصميم قطعي رو بگيرم و بسيار تا بسيار اون پيامك به من كمك كرد تا حركت كنم و با دانشي كه آموختم در كنگره۶۰ بتوانم با حسهاي منفي٬و غول هزار سر وشيطان مبارزه كنم وبا شكست دادنشون به رهايي و سفر دوم قدم بزار٬

و اين عين عدالت است.

 

از آقا محمود عزيزم٬بابت اون پيامكي كه به من داد ممنون هستم.

(آيا آناني كه ميدانند  با آناني كه نميدانند برابرند؟!؟)

با تشكر از زحمتهاي استادم

مسافر:محمد ضرغامي از شيراز      

دل نوشته مسافران

قضاوت


پس از یک تماس تلفنی برای یک مشاوره ، راهنما با عجله راهی نمایندگی شد  

او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و خیلی سریع خود را به نمایندگی رساند و  مستقیم وارد اتاق مرزبانی شد.
وقتی وارد شد به غیر از مرزبان ، مرد و زن و پسری را دید که در همان لحظه اول میتوانست تشخیص دهد که آن مرد و زن ، پدر و مادر آن پسر مصرف کننده مواد هستند ، مادر به آهستگی اشک می ریخت و  پدر در اتاق مرزبانی بی صبرانه در حال قدم زدن بود و منتظرآقای دکتر !!

 به محض دیدن راهنمای درمان اعتیاد ؛  پدر داد زد: آقای دکتر چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟

راهنما لبخندی زد و گفت:  ببخشید من دکتر نیستم ؛ و متأسفم من نزدیک  نمایندگی نبودم  و پس از دریافت تماس تلفنی، از طرف مرزبانان هرچه سریعتر خودم را رساندم  و از شما میخواهم آرام باشید تا من بتوانم با فرزند شما مشاوره کنم

پدر با عصبانیت گفت:آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا  با مصرف شیشه میمرد چکار میکردی؟

مگر پول نمیگیری که کار مردم را انجام دهی ؟


راهنما دوباره لبخندی زد و پاسخ داد:  همه از اویم و  به سوی او باز میگردیم ، احیاء کننده و زنده کننده و  شفادهنده واقعی خداست

من راهنمای درمان اعتیاد هستیم نه پزشک

در ضمن پزشک هم نمیتواند عمر انسانها را  افزایش دهد

کمی آرام باش و بگذار من تنهایی با پسرت صبحت کنم.

پدر زمزمه کرد: نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است.

 

راهنما  آرام از مرزبانان وضعیت پسر را می پرسید و گفت: چرا خودشان با او مشاوره نکرده اند. و مرزبان به آرامی پاسخ داد ؛ آن مرد نام و اسمش شما را از کسی گرفته بود و فقط مدام می گفت با دکتر........ کار دارم. و اصلاً اجازه نمیداد کسی با او صحبت کند. مجبور شدیم با شما تماس بگیریم

راهنما پسرک را به اتاق مشاوره برد و برایش صندلی گذاشت و مقابل او نشست؛ پسرکی که شیشه مصرف کرده بود و در عین حال از خشم پدر می ترسید اما وقتی با راهنما  تنها شد  احساس آرامش و امنیت کرد

مشاوره  خیلی طول نکشید یا شاید زمان برای ما بسیار زود گذشت.

و راهنما از اتاق مشاوره  با خوشحالی بیرون آمد و گفت:

 خدا را شکر!

پسر شما خودش پذیرفت که درمان را شروع کند.

و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه نمایندگی را ترک می کرد گفت : درخصوص چگونگی درمان فرزندنتان اگر سؤالی دارید، از مرزبانان بپرسید

پدر با دیدن مرزبان که چند لحظه پس از رفتن راهنما از او پرسید:

چرا او اینقدر متکبر است؟

 نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟
مرزبان درحالیکه اشک خود را فرو می خورد پاسخ داد : پسرش دیروز در اثر مصرف شیشه و در اثر حادثه ی رانندگی مرد

وقتی ما با او برای مشاوره پسر شما  تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود

و اکنون که او پسر شما را مشاوره کرد و قبول کرده است که درمان را آغاز نماید.

با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند

هرگز کسی را قضاوت نکنید چون شما هرگز نمیدانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان میگذرد یا آنان در چه شرایطی هستند.

 محمود اسماعیلی: مردادماه 1392

جلسات لژیون

پنجشنبه مورخه 17-05-92

 لژیون آقای محمود اسماعیلی

دستور جلسه : آیا در کنگره همه با هم برابرند ( عدالت)

خلاصه سخنان استاد راهنما :

در مصحف شریف و در سوره زمر آیه 9 چنین آمده است : آیا آنان که میدانند با آنان که نمیدانند برابرند؟!!

در کنگره هم افراد باهم برابر نیستند چون جایگاه های مختلفی دارند وراصولا عدل یعنی همین که ما بستر را مهیا کنیم وهر کسی بسته به خواست وتلاش خود از آن استفاده کند واین عین عدالت است که  باهم برابر نباشند . راهنما هم برای کسی وقت وانرژی می گذارد که خواهان رهاییست ، خواستن و به اجبار خواستن دو مقوله متفاوت میباشد .

عدالت یعنی هر کس درجایگاه خود قرار داشته باشد و مسافری که خوب سفر میکند و مسافری که خوب سفر نمیکند باهم برابر نیستند 

ما انسانها در بعضی مسایل مثل زمان (در این بعد حیات) در جبر میباشیم ولی نوع مرگ و پایان آنرا خودمان انتخاب میکنیم به هر حال زمان میگذرد و نوع استفاده از آن در اختیار ماست درست مثل مسئله سفر اول که حداقل ده ماه است و برای همه میگذرد ولی رهایی را خودمان انتخاب میکنیم. خودمان تعیین میکنیم که آیا بعد از ده ما به رهایی برسیم و یا با بد سفر کردن به نتیجه نرسیم.

پس عدالت خداوند برای کسانی که خوب سفر میکنند و خوب سفر نمیکنند حتماً جا ری می شود.

پس برخورد هستی و کائنات با انسانها طبق قوانین و مشخص است.

 تهیه مطالب : هادی خسروی

 

مناسبتها

پیام تبریک عید سعید فطر

 

نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد

باده خرم عید است که در ساغر شد

روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر

که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد . . .

عید سعید فطر بر شما مبارک

 

اشعار عید فطر

بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا

بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها

بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی

بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم

و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک.

التماس دعا

خدیا ، خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده.

آمین

از طرف مسافر:محمد ضرغامی از شیراز

داستانک

داستان دو شهر....

مسافری نزدیک شهر بزرگی از زنی که کنار جاده نشسته بودپرسید : مردم این شهر چگونه اند؟  زن گفت : مردم شهری که از آن آمده ای چگونه بودند؟

مسافر پاسخ داد: بسیار بد، غیر قابل اعتماد واز هر نظر نفرت انگیز.  زن گفت :مردم این شهر نیز چنین اند.

هنوز مسافر اول نرفته بود که مسافر دیگری از همان شهر رسید ور اجع به مردم ان شهر سوال کرد.باز هم زن در مورد مردم شهری که مسافر از آنجا امده بود سوال کرد. مسافر دوم گفت : آن ها مردم خوبی بودند، راستگو،سخت کوش وبسیار بخشنده از اینکه انجا را ترک کردم غمگینم...

زن خردمند پاسخ داد: پس آنها را در شهری که پیش رو داری باز هم خواهی یافت.

مشارکت های مکتوب

از سایت کنگره۶۰ و چگونه استفاده میکنم:

سایت کنگره۶۰یک جورایی اموزشگاه سوم من است جهت یادگیری مطالبهای بسیاری.

اموزشگاه اول من:حضور من در شعبه و شرکت در جلسات ولژیون٬و استارت کار من است جهت یادگیری مطالب و حرکت در مسیر مستقیم و ارزشها.

اموزشگاه دوم من:نشریات شعبه است که با خرید سی دی ها و گوش کردن انها٬میتوانم به مطالبی دست پیدا کنم که هیچ وقت در ذهنم نبود.

اموزشگاه سوم من:سایت کنگره ۶۰ است که بزرگترین جایگاه علم را در ان دارا میباشد

چرا؟

چون از هر گوشه ای که به سایت نگاه می اندازم مطالب اموزنده ای درج شده و هر مطلب را یک فرد از دانستنی های خود ثبت کرده برروی سایت کنگره۶۰ و اینها همه بمن کمک میکنند به راحت حرکت کردن من در مسیر زندگی٬

سایت کنگره چه کمکی بمن کرد:در شیراز شعبه کنگره وجود نداشت و ندارد٬اما من در مواقعی که احساس میکردم از خانواده ام فاصله گرفتم٬از استاد راهنمای عزیزم اجازه میگرفتم و به شیراز میرفتم تا کمی هم کنار خانواده ام باشم٬و در شیراز برای اینکه احساس دوری با کنگره نکنم٬روزی یک ساعت وقت میگذاشتم برای خودم٬هم سی دی گوش میگرفتم هم به سایت مراجعه می کردم٬و یه جورایی کنگره را در اتاقم تجسم میکردم که فاصله نگرفته باشم.و مطالب سایت خیلی خیلی در روحیه من تاثیر بسزایی داشت ودارد.

سخنی با رهایافتگان:را که میخواندم متوجه میشدم که منم میتوانم به رهایی و حال خوش برسم٬زیرا معنی صحبت بچه های رها یافتگان یکی بود٬سفراولی ها را تشویق میکردند که این راه را با صبوری پیش بیایند که عاقبت خیلی خوبی دارد٬واصل اینکه به حال خوشی که در ذهنشان است حتما میرسند.

واین پیامشان خیلی بمن کمک کرد در مسیر حرکتم برای رهای

که میگفتند

رنگین کمان نسیب کسانی است که تا لحظه اخر زیر باران میمانند

وبحثها وصحبتهای علمی٬پزشکی٬اخبار٬لژیون٬دستور جلسات٬ورزش٬مصاحبه ها و خیلی صحبتهای دیگر بمن کمک میکنند چکونه زیستن را.

سخن بسیار است...

باارزوی سلامتی و سربلندی برای همه ی خدمتگذارهای خوب کنگره۶۰

از طرف:محمد ضرغامی از شیراز

اخبار لژیون

سه شنبه مورخه 15/5/92

 لژیون اقای محمود اسماعیلی

دستور جلسه : هفته سایت

خلاصه سخنان استاد راهنما :

ابتدای جلسه توسط عده ای از مسافران سفر اول ودوم پیام خوانده شد.

در ادامه استاد درمورد هفته سایت سخنان خودرا اینچنین آغاز کردند : اینترنت وسایت و وبلاگ یک فضای مجازی میباشد که در حال حاضر جز لاینفک دنیای ادمهای امروزی وارتباط آنها باهم شده . من برای این هفته اموزش تصویری واسان قرار دادن مطلب در وبلاگ خودمان را تهیه کرده ام که میتوانید بوسیله ان خیلی راحت وارد وبلاگ شده ومطالبتان وتجربیاتتان را قرار دهید وچه بسا که تجربه شما میتواند برای خیلی ها مفید واقع شود وخوبی آن اینست که هرکسی در هر نقطه ایران وحتی جهان میتواند آنرا مشاهده کند.داشتن یا نداشتن رایانه (کامپیوتر) مهم نیست مهم حرکت کردن ومشارکت در پروسه است. هرکسی در کنگره مسولیتی دارد تا بتواند بیشتر وبیشتر به فرماندهی جسم وروان خود برسد وانسانها قدرت های خیلی زیادی دارند. البته در کنگره شخص مطرح نمیباشد وسیستم متکی به شخص نمیباشد و انجام کارها به صورت مشارکت گروهی است .قرار دادن مطالب وتجربیات در وبلاگ نوعی خدمت میباشد وجزء پروسه درمان شما میباشد وباعث باز پس گیری قدرت های از دست رفته هم میشود، اگر میخواهید کاری را یاد بگیرید باید از ترس آن عبور کنید وخودتان را درگیر آن  موضوع کنید .

 

شعر


ای یوسف خوش نام ماخوش می روی بربام ما

ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

ای نورما ای سور ما ای دولت منصور ما

جوشی بنه درشور ما تا می شود انگورما

ای دلبر ومقصود ما ای قبله ومعبود ما

اتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما

پا وا مکش از کارما بستان گرو دستارما

درگل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل

وز اتش سودای دل ای وای دل ای وای دل

(مولانا)

مشارکت های مکتوب

به نام خدا

آموزش بسیار ساده برای  ثبت مطالب در وبلاگ

 

وبلاگ زیر که با آدرس  www.c60esmaeili.blogfa.com ،  متعلق به لژیون آقای محمود اسماعیلی میباشد.با عنایت به دستور جلسه این هفته از سایت چگونه استفاده می کنیم (هفته سایت )  ، آموزش بسیار ساده و مبتدی برای کسانی که خواهان یادگیری و افزایش دانایی و همچنین ، تمایل به ثبت مطالب خود در وبلاگ را دارند ،  به شرح ذیل برای علاقمندان فراهم گردیده است.


1-   در ابتدا  آدرس www.blogfa.com  که مربوط به سایت بلاگفا می باشد را نوار ابزار مربوطه وارد کرده  که پس از  ثبت آدرس فوق ، تصویر زیر ظاهر می شود



2-      بر روی  عنوان" ورود به وبلاگهای گروهی" کلیک می کنیم که تصویر زیر ظاهر می شود:



در قسمت وبلاگ :   نام وبلاگ لژیون خود را می نویسیم  c60esmaeili

در قسمت نام کاربردی نویسنده : نامی که مدیریت وبلاگ برایتان تعیین کرده است  را می نویسیم

در قسمت کلمه عبور: کلمه رمز خود را می نویسیم

3-     پس از وارد کردن اطلاعات بالا ، بر روی دکمه  ورود به بخش مدیریت  کلیک می کنیم ، و وارد قسمت اصلی  یا میز کار وبلاگ می شویم. که میتوانیم مطالب خود  را  وارد و به ثبت برسانیم.  که تصویر زیر ظاهر میگردد.

4-     بر روی قسمت پست مطلب جدید کلیک می کنیم

5-     پس از کلیک بر روی پست مطلب جدید ،تصویر زیر ظاهر می گردد ،  که 4 قسمت مهم آن جهت ثبت مطالب به شرح زیر میباشد.

 شماره 1:  عنوان مطلب  مورد نظر

شماره 2:   محل تایپ متن ،  مورد نظر 

شماره 3:  پس از ثبت مطالب خود  ،  تیک (( ثبت موقت و عدم نمایش در وبلاگ)) را می زنیم تا مطلب ما به صورت موقت در وبلاگ ثبت گردد که  بعد از تایید مدیریت ، در وبلاگ قابل مشاهده باشد.

تذکر: حتماً این تیک را فعال کنید

شماره 4: برچسب های مطلب ، از متن نوشته شده چند کلمه کلیدی و مورد توجه را انتخاب کنید در این قسمت وارد میکنیم و بین هر کلمه از ویرگول استفاده می کنیم



چند نکته:

1-    بهتر است که مطلب خود را قبلاً در برنامه ای WORD تایپ کرده و آماده نموده و سپس پس از ورود به  اینترنت و وبلاگ در قسمت مورد نظر انتقال دهیم.

 

 

 2-    ابزارهای فوق مربوط به تایپ متن می باشد که برخی از آنها که کارآیی بیشتر دارند به شرح زیر می باشد

1-    برای نوع فونت و قلم انتخابی برای تایپ متن میباشد  که بهتر است Tahoma باشد

2-    برای اندازه و سایز قلم متن تایپی می باشد

3-    برای پررنگ و برجسته تر شده متن تایپ شده می باشد

4-    برای حالتی که متن به صورت راست چین – وسط چین  و چپ چین باشد.

5-    برای رنگ قلم تایپی می باشد

6-    برای درج عکس در تصویر می باشد


6-     پس از تایپ مطالب مورد نظر و انجام مرحله 5 ، برای اینکه عناوین یکسان و مناسب برای مطلب خود بنویسیم (موضوع ردیف 5 شماره 1)  بر روی انتخاب موضوع کلیک می کنیم  که تصویر زیر ظاهر می گردد.



شماره 5:  انتخاب موضوع

شماره 6:  عناوین موضوعات از قبل مشخص شده است ، یک موضوع مناسب با متن را انتخاب کرده و تیک آن را فعال کرده و موضوع انتخابی خود را در عنوان مطلب می نویسیم.

شماره 7: بر روی دکمه ثبت مطلب و بازسازی وبلاگ کلیک میکنیم تا مطلب ما به صورت موقت در وبلاگ ثبت گردد.


7-     پس از کلیک بر روی دکمه ثبت مطلب و بازسازی وبلاگ  کلیک کنید  پس از چند لحظه مطلب ما با  به صورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ به ثبت می رسد. که تصویر زیر ظاهر میگردد.

 که مدیریت وبلاگ با بررسی و بازخوانی مطلب ارسالی آنرا تایید نهایی کرده و در وبلاگ به صورت دائم  ثبت مینماید. 





8-     که پس از تائید مدیریت ، مطلب مربوطه به شرح تصویر زیر در صفحه اول وبلاگ قرار میگیرد. 



ادامه نوشته

دل نوشته مسافران...

زكات علم

زكات:اين است كه انسان مقداري از اموال مخصوصي كه پروردگار به او مرحمت فرمود:درمورد تعیین شده صرف كند و ببخشد.

و از اين جهت آن را زكات گويند كه دادن آن مقدار، موجب نمو،  رشد ، زیاد شدن و  بركت آن میشود.

هر نعمتي كه خداوند به بشر عطا فرموده است ؛ یك نوع زكات مخصوص در آن مقرر شده، تا آن نعمت پايدار بماند.

علم هم يكي از موهبتهاي پروردگار است.

ان لكل شي زكاهو زكاه العلم ان يعلمه اهله براي هر چيزي زكاتي است و زكات علم ان است كه آن را به اشخاص شايسته بياموزند.

اگر خداوند به من بدني سالم داده دربرابر نعمتشان بايد زكاتش را بدهم.اگر در كنگره دانشي را بمن آموختند بايددر راه صحيح زكاتش را بدهم.

اگر بمن پول يا ثروتي ميدهد در راه صحيح زكاتش را بدهم.

من در كنگره ميتوانم با {بدن سالم}به جهت ارتقاي كنگره خدمت كنم.در بيرون از كنگره به پدر ومادر و خيلي ها.با حركت و رسيدن به جايگاه كمك راهنمايي ميتوانم زكات دانش و علمي كه اموختم را بدهم. و و و.......و زكات زحمتهاي كمك راهنماي عزيزم را با خدمت كردن در كنگره بتوانم جبران كنم.

 

نویسنده: مسافر – محمد ضرغامی از شیراز

 

دل نوشته مسافران...

همه چی آروم نیست ولی من آرومه آرومم. ...

خدایا پیش ازاینها فکر میکردم توهم شاید سر وعده ات نمونی آخه خیلیا اینکار و میکردن. بهمون گفته بودی :« من ولی و سرپرست کسانی هستم که ایمان دارند وضمانت میکنم برای خروج از تاریکی به سمت نور» وتو سر وعده ات ماندی و چرا که هیچ وقت خلف وعده نکردی و نمیکنی و چه نگرانی پوچ و بیهوده ای بود سر وعده نماندنت .

خدایا تو همسفرم بودی و هستی در تمام لحظات سفرم و آنگاه که ترا نمیدیدم هم میدیدم و چه سفر شیرینی است سفری که همسفرش تو باشی وچه سخت میشود خارج شدن از مسیر. خدایا چقدر دلتنگ این لحظات بودم لحظاتی که پاداشم را بگیرم از دستان پر مهرت، همان پاداشی که جز بند عشق تو نبوده و اصلاً پاداشی از این بهتر چه میتوانست باشد !!!؟؟؟ 

خداوندا رهایم ...!!! رهاتر از همیشه ..!!! رها از بندهای تاریکی و اعتیاد که بر دست و پاهایم زده بودم وچه خوب شد که اجازه دادی پلی بزنم از خودم تا نگاه تو ....

خدایا  حالا میدانم که تاریکی آبستن روشنایی هاست و روشنایی ها هم میتواند از تاریکی ها آبستن شود و من  این را خود دیدم و باور کردم . خدایا حالم خوبست ، خوبتر از همیشه ،همه چی آروم نیست ولی من آرومم چرا که آموختم در طوفان ها هم میتوان آرام بود وقتی رویم به سمت تو و در مسیر تو باشد.

 

اخبار شعبه شهرری

اطعام روزه داران کنگره 60 در نمایندگی شهرری روز پنج شنبه 1392/05/10 به روایت تصویر