تولد (زادروز زندگی تازه)

امروز زادروزی دیگر است در کنگره

و روز دوباره روییدن یک مسافر که از آغاز ورودم برایم الگویی خاص بوده ، هرچند که راهنمای مستقیم من نیست اما با رفتار انسانی و شایسته خود خود بسیار مرا تحت تأثیر و آموزش قرار داده است 

 آقا رضا یوسفی 

را میگویم که مردی شریف از پرورش یافتگان مکتب کنگره است و نیک مردی که بسیار محترم و شایسته نام راهنمایی است

آقا رضا سومین سال تولدت مبارک 

 

  

علیرضا مسافر 

رهجوی حاج محمود اسماعیلی 

 

رهایی (سعید حیدری)

نام:  سعید

مصرف:   شیشه

طول درمان (سفراول):  14ماه

شعبه: شهرری

تاریخ رهایی: 1392/11/09

آقای سعید، ورودتان به سفر دوم را به شما و خانواده تان و راهنمای گرامیتان تبریک عرض مینماییم

امیدواریم در سفر دوم گام هایتان را استوارتر بردارید

در ضمن از راهنمای همسفر و همسفر ایشان  تشکر و قدردانی میگردد

تولدها ( مهدی بافنده)

جشن دومین سال رهایی مهدی بافنده 

 رهجوی آقای محمود اسماعیلی - نمایندگی مشهد

******

کارگاه آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی مشهد
 
نگهبان :احمدبافنده استاد:محمود اسماعیلی دبیر:رحمان نجار
 
روز پنجشنبه مورخ 1392.11.10 ساعت 17:30

 دستور جلسه :سم زدایی یا سم نزدایی

تعداد حاضرین : 240 نفر             تعداد مشارکت کننده : 26 نفر

در ادامه جلسه تولد دومین سال رهایی سید مهدی عزیز

را با حضور راهنمای محترم ایشان آقای اسماعیلی

و کمک راهنمای محترم همسفر خانم آرمیده جشن گرفتیم

ادامه نوشته

تولدها(غلامحسن حیدری فر)

تولدها شبیه هم هستند اما در جزئیات تفاوتهای عظیمی دارند

جشن یک سال رهایی ، مرزبان شهرری ، مسافر غلامحسن حیدری فر

یکشنبه 06-11-1392

ساعت 15/30

اخبار لژیون (۱۳۹۲/۱۰/۱۷- آموزش و خدمت - خواب)

 سهشنبه مورخه 17-10-92

 لژیون آقای محمود اسماعیلی

دستور جلسه :  نقش آموزش و خدمت در رهایی 

و موضوع اهمیت خواب   

ابتدا جلسه با موضوع بحث آزاد و مشکلات سفر آغاز گردید و هرکدام رهجویان مقداری از مشکلات خود گفتند که چون بیشتر در مورد مبحث خواب سوال کردند استاد این مبحث را تشریح و توضیح دادند که:

یکی از مسایل مهم که به سفر کمک بسیار میکند و نقش مهمی در سفر دارد خواب است که ایجاد نظم در بدن و انرژی خوب در شب و موقع خواب بدست میاید ،

مصرف کننده که شروع به مصرف میکند به مرور رنگ چهره تغییر میکند و این تغییر از درون آغاز میشود و باعث تغییر رنگ چهره میشود 

اگر خواب بموقع و  قبل از ساعت 12 شب انجام شود ، برخی از سموم به ترتیب زیر از بدن خارج می شود:

ساعت 11 شب تا 1 بامداد – سم کبد

ساعت 1 بامداد تا 3 صبح – سم لوزالعمعده

ساعت 3 صبح تا 5 صبح – سم ریه

ساعت 5 صبح تا 7 صبج – سم روده 

......و

ادامه نوشته

مشارکت مکتوبی (نقش آموزش و خدمت در رهایی)

نقش آموزش و خدمت در رهایی 

از روزی که بدنیا آمدم باید میاموختم تا بتوانم زندگی کنم ، از خور و خواب تا نشست و برخاست واما هرجا که از آموزش دورشدم همانجا درجا زدم و بایکوت شدم

هرجا که احساس کردم میدانم بایکوت شدم و زمینه ای برای سقوطم فراهم شد

و هرجا که آموزه هایم را به عمل درنیاوردم فقط چون یک کتاب شدم که درونم نوشته هایی است و فقط میدانستم و نمیتوانستم برای خودم کاری از آن دانسته ها پیش ببرم ،

وباز در این حالت هم بایکوت میشدم و زمینه ای برای عدم پیشرفت و درجا زدن و یا حتی سقوطم پیش میامد ، چرا که میدانستم اعتیاد بد است و مواد مخرب ، و میدانستم و دیده بودم در بین دوستانم چه مشکلات و مصیبتهایی برایشان ساخته است مواد ، اما بعد از سی و چهار سال گذشتن از عمرم بناگاه تمام دیده ها و دانسته هایم فدای غرور و لذت طلبیم شد و گفتم که من که میدانم و دیدم رفقایم به چه روز افتاده اند و هیچگاه خودم را رها نمیکنم و مراقبم و اینگونه شد سقوطم و گرفتاریم در غول اعتیاد

عالم بی عمل بمانند زنبور بی عسل است

در ابتدای ورودم به کنگره فقط قصدم ترک مواد بود.................

ادامه نوشته

مشارکت های مکتوب (نقش آموزش و خدمت در رهایی)


نقش آموزش و خدمت در رهایی

به نظر من طبق آیات شریف قرآن و همچنین با توجه به مطالب وادی دوازدهم می توان گفت که از مهمترین اهداف  خلقت انسان یکی آموزش دیدن و دیگری خدمت کردن است.

زیرا  حضرت آدم(ع) ، در ابتدا اسماءالله را آموخت (آموزش دیدن) و سپس طبق امر خداوند به ملائک آموزش داد (خدمت بلاعوض)

پس کار من مسافر در هر جایگاهی که قرار دارم ( سفر اول – سفر دوم – مرزبان – راهنما و.... ) باید سعی کنم اول مانند حضرت آدم(ع)، مطالب را آموزش ببینم و سپس آنرا بلاعوض در خدمت دیگران قرار دهم

پس از اینجاست که نقش مهم آموزش مشخص می شود؛ الحمدالله در کنگره مطالب آموزشی بسیار زیاد میباشد و نسبت به سنوات قبل که من سفر میکردم سرعت معلومات کنگره و اطلاعات که در دسترس مسافران قرار میگیرد خیلی زیاد است. ما در کنگره جزوات متعددی برای یادگیری و آموزش داریم: چهارمقاله – جهان بینی – وادیها – کمک راهنمایی و پروتکل و کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیرصفر که مهمترین و اصلی ترین متد آموزشی برای درمان است.

به غیر جزوات میتوان به جلسات که در هفته سه نوبت برگزار می شود و لژیون ها که راهنمایان و شاگردان در کنار یکدیگر می نیشیند و شاگردان مطالب را که یادگرفته اند به استاد ارائه می نماید ،  حل و فصل مهمترین قسمتهای درمان را میتوان گفت در لژیون صورت میگیرد.

استاد مهندس درخصوص اهمیت آموزش به ایشان می فرماید" برای آموختن هیچ وقت ، زمان و مکان به کاری نمی آید ، بایستی در ادامه راه تشویق بنمائید که از خواندن مطالب با ارزش استفاده بنمایند زیرا مطالب غنی به آنها قدرت و در ادامه به اندیشه آنها قوت و تفکر آنها را بیدار می کند"

این گفتار خودش نشان دهنده اهمیت آموزش است در هر سن و مکان و زمان میباشد. که نشان دهنده این است که آموزش در تمامی حیاتهای آفرینش وجود دارد.

و ادامه دستور جلسه مطلب خدمت کردن مطرح شده است که نشاندهنده این است  که آموزش و خدمت باهم رابطه مستقیم دارند.

زیرا تا انسانی آموزش نبیند نمی تواند  به دیگران بیاموزد و باید این را بدانیم که آموزش در جمع امکان پذیر است.

در کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر در قسمت تکرار تاریخ ؛ استاد مهندس میفرماید: " فاعل می خواهد و این انجام ها در دوران زندگی گویی نمی خواهند از گردونه خود پا فراتر بگذارد و احساس هرکس بر این باور است که از اشتباهات درس نگیرد و خود به تنهایی معلم خود باشد."

یعنی؛ بعضی ها انگار نمی خواهد از این گردونه اشتباهات خود بیرون بیایند. زمان مصرف ما در یک گرودنه یا یک محدوده یا سیکل دایره ای حرکتی می کردیم مثل:  صبح از خواب بیداری می شدیم به خاطر خماری در فکر مصرف موادمخدر بودیم و پس ازتهیه مواد دنبال مکان و جایی برای مصرف آن و پس از  نشئگی  اتفاق می افتاد و دوباره فردا همین گردونه تکراری را انجام میدادیم و بعضی ها نمی خواهند دست از این حماقت و منیت خود بردارند و فقط خودشان را قبول دارند ولی باید بدانند که هیچکس نمی تواند معلم خود باشد چون می دانیم که آموزش و یادگیری در جمع است و تنهایی امکان ندارد.پس بدون رب و مربی خروج از تاریکی و نجات امکان ندارد.

کسی که میتواند خوب خدمت کند که آموزش ببیند و خدمت کردن یعنی بازیگر بودن ، یعنی بازپرداخت بدهی و در نهایت لذت بردن از این کار.

کسی که در کنگره خوب آموزش می بیند باید آنرا کاربردی نماید پس نمی تواند نسبت به موضوع خدمت بی تفاوت باشد و آموزش بدون خدمت را میتواند در مرتبه دانایی دانست نه دانایی موثر.


دلنوشته (نگاه به خویشتن خویش)

نگاه من به خویشتن خویش


مسافر بدی نبودم .سعی میکردم خوب سفر کنم و خوب دستورات استادم را اجرا کنم .

همیشه میشنیدم که دوربین خاموش حرکت کنید !

برایم کمی سوال بود که این چه معنی دارد ؟

میگفتم اصل حرکت صحیح است و اجرای دستورات دفترچه و نیز خواندن و مطالعه مطالب در نشریات

هر وقت کسی را میدیدم که سفر نامنظمی دارد در دلم مکدر میشدم که :ای بابا ما ذلت مواد را کشیده ایم و اینجا رسیدیم ،اگر آمدیم باید درست سفر کنیم وگرنه باید رها کرده برگردیم سربساط ، من که اگر روزی بخواهم سفرم را خراب کنم میروم و دیگر نمیایم .

اما این نگاه بس اشتباه کار دستم داد ، نزدیک بود سقوط کنم ، روزی با یکی از مسافران صحبت میکردم که سقوط آزاد 3روزه داشت و در دلم خندیدم و این عمل به تخریبی در ذهنم منجر شد 2پله از سفرم با مشقت و عذابی طی شود که در کلام نمیگنجد ، هر شب خواب مصرف میدیدم و هرروز با وسوسه شدید میگذراندم ، بارها به ذهنم زد که چی ؟برای چی ؟ اینها همه حرف است ؟ تباهی چیست ؟ سیاهی چیست ؟ برگرد سر مصرف ؟ میخواهند مغزت را شستشو دهند ،.

وای چه افکار شومی

چقدر نحس و بد

بهر حال صبر کردم و با استاد دلسوزم مشورت کردم

میدانستم افکارم پر از تباهی است

میدانستم که برای چه سفر میکنم ، ماندم و تلاش کردم ، در جلسات حضورم را پررنگتر کردم ، دوربینم را از روی همه برداشتم و فقط به درونم چشم دوختم ،حال مدتی است آرام شدم ، نزدیک به انتهای سفر است ، تلاشم دوچندان شده ! نه برای رهایی ! که آنچه فرمان است به انجام خواهد رسید ! اکنون سفرم را برای تعالی نفس ، برای تعادل جسم و روح و اندیشه و رسیدن به مراتب بالاتری از انسانیت ادامه میدهم

چرا که هرچه هست عشق است و امید


مسافر سفر اول علیرضا

 

دلنوشته (طلوع رهایی )

تا طلوع رهایی ، راهی نیست

هشت ماه گذشت ،سخت و یا آسان بهر حال گذشت ، بقول معروف میگن پرش رفته کمش مونده ، ابتدای ورود وقتی می شنیدم مسافری میگوید یک گرم سی ، بیست ، ده ، یا.. . روز برایم سخت بود یعنی باید یازده ماه بشود و من هم به این مراتب برسم ، آه چه زمان طولانی ، یازده ماه سفر ، تازه یکماه بود آمده بودم و همش به طول این سفر میاندیشیدم که چقدر باید صبر کنم تا به یازده ماه برسم ، اما چشم برهم زدنی گذشت و بقول استادم که در دفترم نوشت :از مسیر سفر لذت ببر ، اطاعت کردم و پنجره ماشینم را در سرمای شصت درجه زیر صفر یخبندان پایین کشیدم و گذاشتم تا دانه های برف و ذرات یخ به صورتم بخورد و نه سرمای مسیر و نه مصایبش را نفهمیدم ، هرچه بود عشق بود و امید ، هشت ماه گذشت و اکنون میبینم که چه هشت ماه کوتاهی بوده ، نه سختی کشیدم و نه عذابی ، هرچه بود لذت بود ، لذت درس استاد ، لذت همدلی مسافران موقع دعا ، لذت مباحث و دستورات هر جلسه هفتگی ، دیدن رهایی برادران هم لژیونی ، پوشیدن پیراهن سفید ، راستی این پیراهن سفید چقدر لذت بخش است وقتی پوشیدنش مانند نشان افتخار جنگ است ، مثل یک سرباز که نشان لیاقت و یا شجاعت میگیرد ، سختیهایش شیرینتر از شهد عسل میشود وقتی ژنرال این نبرد نشان لاقت را به دستانت میدهد ، گل رهایی را ، تا طلوع من هم راهی نمانده ، میرسم به آن طلوع ، فتح میکنم قله رهایی را و ثابت میکنم که سعادت مندشدن جنگ میخواهد و در جنگ باید تاخت و شمشیر زد و نقشه حمله کشید و مطیع و فرمانبردار بود و پیروز شد ، بامید طلوع

 

مسافر سفر اول: علیرضا رهجوی  آقای محمود اسماعیلی 

دل نوشته مسافران (راه سخت اما قابل عبور)

راه سخت اما قابل عبور

نیروی منفی گاه چون پتک بر افکارم میکوبد ، وگاه همچون دلبری خوش سیما خود را به من مینمایاند ، میدانم و میشناسمش ، که در تلاشی است تا مرا از رفتن باز دارد ، اما میروم محکم و استوار ، آنچنان که گویی بلندترین قله دنیا را باید فتح نمود ، مسیر سخت است و سنگلاخ ولی گامهایم را آرام اما پر صلابت بر زمین میگذارم و از این سرمای قطبی به سلامت عبور خواهم کرد ، میدانم در پایان دشتی سرسبز و دلفریب در انتظارم است ، پس میروم و خواهم رسید ، به زیبایی به نور به عشق خواهم رسید هرچند تنها و بی همسفرم ، هرچند که بال پروازم تا ندارد و تک است اما باید بروم ، باید برسم به دشت آلاله های وحشی ، سرمای مسیر تنم را فرسوده و افکارم را کمی مشوش ساخته اما من یک پدر و یک فرزند ارشد خانواده هستم و همانطور که تمام بار مشکلات خانواده. را باید بدوش بکشم و برایشان چون گذشته تکیه گاهی باشم و مایه امیدشان ، هرچند تمام دردهایم در دلم نهفته ، هرچند یاری نیست تا در این مسیر پر از سیاهی دستم را بفشارد اما باز هم تلاش میکنم تا به پایان برسم ، پایانی پر از امید ، تا ته دلدادگی ، به وادی ایمن معنا ، خواهم رسید ، دیر و زود فرق ندارد ، به سلامت میگذرم از دردهایم ، و میشکفد در قلبم هرروز شکوفه های عشق و امید ، راهم را با عشق و نه با پا که با دل میروم ، و میگویم که جایگاهم لاهوت است نه ناسوت ، دام راه چشمم را بست و به ناسوت افتادم ، برای رسیدن صبر دارم و همت ، میخواهم ثابت کنم که آزاد و رها آفریده شدم ، راه سخت است اما قابل عبور ، دیگر چیزی به پایان سرمای شصت درجه زیر سفر نمانده است ،  تا رهایی راهی نیست ، خواهم رسید ،بامید رهایی و عشق 

 

 مسافر علیرضا ، مدت تخریب ۸ سال آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک  ، ۱۰ گرم تدخینی ، راهنما محمود اسماعیلی ، مدت سفر هشت ماه ، رشته ورزشی دارت ، شنا ، کوهپیمایی ، روش درمان DST  داروی درمان OT دز فعلی.0/8cc 

 

تولدها (16 سال رهایی مهندس دژاکام)

تبریک به مناسبت جشن  تولد شانزدهمین سال رهایی 

 آقای مهندس حسین دژاکام 

چهارشنبه 1392/09/20 



امروز همزمان با فرود یک فرشته ، صدای یک پرواز شنیده شد

آغاز یک معراج بود

زبان ما قاصر است از شکر این نعمت و حسن بودن در کنار شما

در شانزدهمین سال رهایی بنیانگذار کنگره 60 ، سر بر زمین نهاده و

از قدرت مطلق نهایت سپاس خود را بجا می آوریم

و برایت سالهای سال عمر با عزت و برکت خواستاریم


از طرف لژیون آقای محمود اسماعیلی

ادامه نوشته

تولدها ( محمد سپیدکار)


جشن یکسال رهایی آقا محمد رهجوی آقای اسماعیلی

نمایندگی شهرری_یکشنبه1392/09/17


ادامه نوشته

تصاویر( اعطای نشان)

اعطای نشان_نمایندگی شهرری

یکشبه1392/09/17

ادامه نوشته

تولدها ( محمد سپیدکار)

کارگاه آموزشی عمومی کنگرۀ 60 نمایندگی شهرری

 دبیر : جواد عسگری نگهبان : محمود ضابط استاد : محمود اسماعیلی

روز یکشنبه مورخ92/09/17 ساعت ۱۷

دستور جلسه : وادی چهارم و تاثیر آن روی من 

ادامه نوشته

تولد( یکسال رهایی سیگار مهندس دژاکام)

(( و خواست خداوند تحقق خواهد یافت و مدینه فاضله به دست انسان هایی پدید خواهد آمد که خود در اعماق ظلمات دربند بودند ))


تولدها ( محمد سپیدکار)

تولدها شبیه هم هستند اما در جزئیات تفاوتهای عظیمی دارند

جشن یک سال رهایی ، مرزبان شهرری ، مسافر محمد سپیدکار

یکشنبه 17-09-1392

ساعت 16/30



شاید تقدیر قابل تغییر نباشد ، اما تغییر قابل تقدیر است



عکسهای مسافر محمد از شروع سفر تا کنون (ادامه مطلب)

ادامه نوشته

دل نوشته مسافران(من مسافرم)

من مسافرم


من مسافرم و دیگر معتاد نیستم ، باید بروم ، سنگ را بشکافم ، 

باید چون آب جاری باشم و راه خود را از میان سنگلاخ باز کنم تا به دریای ابدیت بپیوندم ، 

 چون رود با صخره ها برخورد کنم و نه خود که صخره را بفرسایم 

 آری من مسافرم ، 

 هدفم بس متعالی است 

 مقصدم یک دنیا عشق و ایثار 

 راهم پر از مشکلات 

 ولی نمیمانم به راه 

 خواهم رفت تا به خویش خویشتن برسم 

 به اصل وجودی خویش 

 چون شعر زیبای شاعر که گوید 

 هرکسی کو دور ماند از اصل خویش 

 باز جوید روزگار وصل خویش 

 میخواهم اصل خود را بیابم 

 آری من مسافرم 

 مسافر عشق ، مسافر زمان ، مسافر زندگی 

 ودیگر نامی و راهی به مصرف مواد ندارم 

 بلکه. هدفی دارم بس والا 

 من مسافرم 

 و با شادی فریاد میزنم که من مسافرم 

 

دل نوشته مسافران (راز و نیاز)

الهی.....

الهی!گفتی کریمم ،امیدبرآن تمام است که چون کرم تو درمیان است ناامیدی حرام است

الهی! میدانم که از ابتدای سفر دستم را گرفته ای

فقط از تو میخواهم که دستم را رها نکنی

خودت میدانی که با مشکلات سختی سفر کرده ام. اما هیچگاه امیدم از تو قطع نشد

فقط میخواهم این روزهای آخر بیشتر به من نگاه کنی

هرچند که من هر وقت کار دارم به شما نگاه می کنم

الهی ! از خودم شرمگینم

مرا ببخش به بخشندگی ات.

الهی! آخرین قدمهای سفر را با تو محکم تر برخواهم داشت.

الهی! برای بند عشق که بین من و خودت بسته می شود لحظه شماری میکنم.


مسافر سعید حیدری

شعر( دونه های رهایی)

تقدیم به تمام سفر اولی های عزیز

دونه های رهایی ...

اگه بامن همسفری این روزارو طاقت بیار

دونه های رهایی رو، برای فرداهات بکار

تصویری از بودنتو، رو دنیا نقاشی بکن

گلهای مهربونی رو، دوباره ابپاشی بکن

روی تموم دیوارا، پلی بزن ازجنس نور

سیاهی وتاریکی و، ببر به دنیاهای دور

بیا کنار پنجره، رهایی رو نفس بکش

از سمت تاریکی وشب،بیا پاهاتو پس بکش

تو آسمون عاشقی، شبوپراز ستاره کن

توی وجود لحظه ها، تولدی دوباره کن

تو امتداد جاده ها، قدم بزن با آدما

رو برگای صنوبرا، ببین نشونی از خدا

رمز تموم خوبیا، نهفته در درون توست

دیگه نگو که سختیا، از بخت بدشگون توست


مسافر مصطفی حاجلو

 

رهایی (فردین قهرمانی)

نام:  فردین

مصرف:   تریاک وشیره

طول درمان (سفراول):  11 ماه

شعبه: شهرری

تاریخ رهایی: 1392/08/15

آقای فردین، ورودتان به سفر دوم را به شما و خانواده تان و راهنمای گرامیتان تبریک عرض مینماییم

امیدواریم در سفر دوم گام هایتان را استوارتر بردارید

ادامه نوشته

رهایی ...


اهدای نمادین گل و نشان  در نمایندگی شهرری

یکشنبه1392/07/28


ادامه نوشته

رهایی ...

نام:  عباس

مصرف: شیشه و تریاک

طول درمان (سفراول):  10ماه 

شعبه: شهرری

تاریخ رهایی: 1392/07/19


آقای عباس، ورودتان به سفر دوم را به شما و خانواده تان و راهنمای گرامیتان تبریک عرض مینماییم

امیدواریم در سفر دوم گام هایتان را استوارتر بردارید

ادامه نوشته

شعر

پر پرواز


دلم پرواز میخواهد 
 لحظه های رفتن تا اوج 
دلم از ماندن و پوسیدن در خو د
کم خسته کمی دلگیر 
 و پیش از این دلم
 مسحور سختی های افیون بود 
 که پایم بسته بود انجا 
 که در درد و غم و اندوه سوزانده 
 دل دریایی من را 
 دلم رفتن به سوی نور میخواهد 
پریدن تا فراسوی سپیدیها 
 رهایی از شب تیره 
 ولیکن خوب میدانم 
تفکر لازم است اینجا 
 کمی هم صبر میخواهد 
 کمی ماندن 
کمی هم دقت و خواندن 
 کمی در این وادی ایمن 
 نیوشیدن 
 سخنهای دقیق و عالی استاد 
 بباید پای رفتن داشت 
 کلام عشق و علم و دانش استاد 
 هم فانوس این راه است 
 مسافر راه دشوار است 
 مسافر وادیت ایمن 
 به دلسوزی استادت نیک واقف باش 
 کمی صبر و کمی مهلت 
 یقین این راه پرواز است 
که من را میبرد تا نور 
شبت چون روز میگردد 
 کمی تا صبح روشن راه را طی کن 
 صبوری کن 
 که گاه پر کشیدن سوی نور امد 
 تامل کن 
تفکر کن 
 صبوری کن 
پایداری کن 
 مسافر دست حق یارت 
 و دانشهای استاد 
 ضامن قدرت در این راهت 


 علیرضا اورینی مسافر 

رهایی ...



برای انجام این عمل عظیم شکر شکر شکر

رهایی مسافرعباس پارک طالقانی

 جمعه1392/07/19

ادامه نوشته

رهایی ...

اعطای نمادین گل رهایی و اهدای نشان نمایندگی شهرری

یکشنبه مورخ 1392/07/14


ادامه نوشته

رهایی

نام:  قاسم

مصرف: شیشه - تریاک - حشیش

طول درمان (سفراول):  15 ماه 

شعبه: شهرری

تاریخ رهایی: 1392/07/10



آقای قاسم، ورودتان به سفر دوم را به شما و خانواده تان و راهنمای گرامیتان تبریک عرض مینماییم

امیدواریم در سفر دوم گام هایتان را استوارتر بردارید

اخبار شعبه شهرری


اهدای نمادین گل و اهدای نشان یکسالگی
نمایندگی شهرری_یکشنبه1392/07/07

ادامه نوشته

رهایی سیگار.....


لژیون ویلیام وایت_رهایی آقای علی خدامی از سیگار_پارک طالقانی

روز جمعه مورخ1392/07/05


ادامه نوشته

رهایی ...

چشمه های جوشان و رودهای خروشان همه به اقیانوس و بحر میرسند..

پارک طالقانی روز جمعه 1392/07/05


ادامه نوشته

رهایی ...

نام:  احمد

مصرف: متادون

طول درمان (سفراول):  10ماه  و 17 روز

شعبه: شهرری

تاریخ رهایی: 1392/07/03



آقای احمد، ورودتان به سفر دوم را به شما و خانواده تان و راهنمای گرامیتان تبریک عرض مینماییم

امیدواریم در سفر دوم گام هایتان را استوارتر بردارید


چشمه های جوشان و رودهای خروشان همه به اقیانوس و بحر میرسند...