در زمان  اعتیاد  ،  انسان  در دنیای از ترس ، اضطراب ، ناامیدی ، نگرانی و حقارت زندگی میکند و چیزی تحت عنوان آرامش  واقعی را تجربه نکرده است  و کسی که آرامش نداشته باشد ، صبر و استقامت هم ندارد. و  مصرف کننده ای که درونش پر از اضطراب و ترس است ، هر کجا برود درونش جهنم است . حتی اگر بهترین و زیباترین مکانهای جهان برود اگر خمار باشد انگار درون جهنم زندگی میکند.

آری ! بهشت را باید در درون خود جستجوی کرد  و اگر از درون به آرامش نرسی مکانها برایت فرقی نمیکنند. و رسیدن به آرامش نیازمند صبر و  استقامت است.  و برای رسیدن به صبر باید از پروسه زمان بگذری.

زمان !

چیزی  در این دوره از حیات ما قابل حذف نیست ، و هر چیز باید زمان خود را سپری کند و تا زمان  سپری نشود ، آن چیز شکل کامل به خود نمی گیرد و  به وجود نخواهد آمد و یا ناقص به وجود می آید.

و تغییر ، تبدیل و ترخیص بدون زمان معنی ندارد. پس هر وقت ، صحبت از زمان می شود ، یعنی باید صبر کرد ، یعنی باید وقت سپری شود تا نتیجه کار به دست آید.

وقتی قرار است یک لیوان آب ، در درون یخچال یخ بزند  باید زمان آن سپری شود که آب به نقطه انجماد برسد، شاید  نیم ساعت ، یک ساعت و یا بیشتر . یعنی باید تغییرات روی مولکولهای صورت گیرد و آرام آرام تبدیل شود به یک قطعه یخ تا ترخیص صورت پذیرد.

و هر چیزی که زود تر از زمان خود ، ترخیص شود. یعنی تغییرات روی آن کامل صورت نگرفته باشد ، مجدداً باید مورد بررسی قرار گیرد زیرا  دارای نواقصی است.

و فکر میکنم بچه ای که هشت ماهه بدنیا می آید را به این دلیل درون دستگاه قرار می دهند تا تغییرات کاملتری روی او صورت گیرد تا تبدیل به یک نوزاد کامل شود.

آری ! از  تغییر تا تبدیل ، باید صبر کرد .

به نظر من صبر ، استقامت و آرامش را می توان به پُلی بر روی رودخانه ای تشبیه کرد. که صبر پایه اول پُل است و استقامت خود پُل است و آرامش پایه دیگرو انتهای پُل و یا  آنطرف رودخانه است.

و این سه موضوع کاملاً با هم در ارتباط هستند و نمی شود هیچکدام را حذف کرد و هر کدام بدون دیگری معنی ندارد و اگر هر کدام از اینها نباشد پُل معنی نمی دهد و یا فرو خواهد ریخت.

چقدر ساده می پنداشتم که برای رسیدن به هرچیزی راه میان بری هم هست. حال باید بدانیم که جنس ستونها و مصالح آن چه باید باشد که استقامت و توانایی آنرا داشته باشد که انسان را به آن طرف رودخانه یا مکان آرامش و راحتی برساند.

آری! چیزی نیست جز دانایی و دانایی موثر.

اگر انسان دانایی انجام کاری را نداشته باشد،  در ابتدای پُل می نشیند و به انتهای آن می نگرد و ترسی در وجودش را میگیرد که نکند به داخل رودخانه سقوط کند و یا با چه توانی  باید این همه راه را عبور کند تا به آنطرف رودخانه برسد.

و اگر جنس پُل  از دانایی نباشد ، در ادامه حرکت استقامت نخواهد داشت و سقوط خواهد کرد.

درمان اعتیاد هم حداقل 10 ماه زمان می خواهد  و کسی که شروع به سفر میکند زمان هم با او شروع به سفر میکند و میگذرد.  و با شروع سفر مشکلات در سه قسمت جسم ، روان و جهان بینی شروع می شود. پس باید مسافر کوله باری از دانایی به همراه داشته باشد که بتواند حریف این مشکلات شود. وگرنه در همان ابتدا از مسیر 10 ماه درمان اعتیاد می ترسد و جرات سفر را ندارد. اما کسی که تسلیم باشد و قبول کند که باید از روی این پُل بگذرد و آرامش آنطرف پُل است ، و زمان آن 10 ماه است ، میداند که باید صبر کند و در صبر خود هم بی صبری نکند و در برداشتن قدمها و یا  کاهش پله ها عجله نکند. اما باید بداند که صبر عین حرکت است، آنهم حرکتی درونی که با تفکر و تعقل می باشد.

یک مسافر میداند که  هر پله از مواد  کم میکند باید به همان اندازه هم دانایی  خود را افزایش دهد و جهان بینی خود را کاربردی کرده باشد .

و هرچه یک مسافر به انتهای پل یا سفر خود نزدیکتر می شود  ، انگار به آرامش نزدیکتر می شود ، چون علاوه بر اینکه دانایی خود را افزایش داده است ، اضافات کوله خود را بیرون ریخته است و سبکتر حرکت میکند و هر پله که  مواد کم میکند. منظره و زیبایی آنطرف رودخانه را بهتر می بیند و احساس میکند. زیرا  جسم او به تعادل رسیده است. وقتی که به سفر دوم رسید دقیقاً به آرامش می رسد.

آرامش چیزی جزء بهشت نیست و  کسی که در درون خود آرامش داشته باشد انگار در بهشت زندگی میکند و هرکجا که برود حتی درون جهنم باز هم آرام است.

و این آرامش چیزی بود که  انسان مصرف کننده نداشت. که این را میتوان در مسافران سفر دومی و کسانی که به آنطرف پُل رسیده اند به خوبی مشاهده کرد.

 نویسنده : محمود اسماعیلی