قضاوت


پس از یک تماس تلفنی برای یک مشاوره ، راهنما با عجله راهی نمایندگی شد  

او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و خیلی سریع خود را به نمایندگی رساند و  مستقیم وارد اتاق مرزبانی شد.
وقتی وارد شد به غیر از مرزبان ، مرد و زن و پسری را دید که در همان لحظه اول میتوانست تشخیص دهد که آن مرد و زن ، پدر و مادر آن پسر مصرف کننده مواد هستند ، مادر به آهستگی اشک می ریخت و  پدر در اتاق مرزبانی بی صبرانه در حال قدم زدن بود و منتظرآقای دکتر !!

 به محض دیدن راهنمای درمان اعتیاد ؛  پدر داد زد: آقای دکتر چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟

راهنما لبخندی زد و گفت:  ببخشید من دکتر نیستم ؛ و متأسفم من نزدیک  نمایندگی نبودم  و پس از دریافت تماس تلفنی، از طرف مرزبانان هرچه سریعتر خودم را رساندم  و از شما میخواهم آرام باشید تا من بتوانم با فرزند شما مشاوره کنم

پدر با عصبانیت گفت:آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا  با مصرف شیشه میمرد چکار میکردی؟

مگر پول نمیگیری که کار مردم را انجام دهی ؟


راهنما دوباره لبخندی زد و پاسخ داد:  همه از اویم و  به سوی او باز میگردیم ، احیاء کننده و زنده کننده و  شفادهنده واقعی خداست

من راهنمای درمان اعتیاد هستیم نه پزشک

در ضمن پزشک هم نمیتواند عمر انسانها را  افزایش دهد

کمی آرام باش و بگذار من تنهایی با پسرت صبحت کنم.

پدر زمزمه کرد: نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است.

 

راهنما  آرام از مرزبانان وضعیت پسر را می پرسید و گفت: چرا خودشان با او مشاوره نکرده اند. و مرزبان به آرامی پاسخ داد ؛ آن مرد نام و اسمش شما را از کسی گرفته بود و فقط مدام می گفت با دکتر........ کار دارم. و اصلاً اجازه نمیداد کسی با او صحبت کند. مجبور شدیم با شما تماس بگیریم

راهنما پسرک را به اتاق مشاوره برد و برایش صندلی گذاشت و مقابل او نشست؛ پسرکی که شیشه مصرف کرده بود و در عین حال از خشم پدر می ترسید اما وقتی با راهنما  تنها شد  احساس آرامش و امنیت کرد

مشاوره  خیلی طول نکشید یا شاید زمان برای ما بسیار زود گذشت.

و راهنما از اتاق مشاوره  با خوشحالی بیرون آمد و گفت:

 خدا را شکر!

پسر شما خودش پذیرفت که درمان را شروع کند.

و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه نمایندگی را ترک می کرد گفت : درخصوص چگونگی درمان فرزندنتان اگر سؤالی دارید، از مرزبانان بپرسید

پدر با دیدن مرزبان که چند لحظه پس از رفتن راهنما از او پرسید:

چرا او اینقدر متکبر است؟

 نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟
مرزبان درحالیکه اشک خود را فرو می خورد پاسخ داد : پسرش دیروز در اثر مصرف شیشه و در اثر حادثه ی رانندگی مرد

وقتی ما با او برای مشاوره پسر شما  تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود

و اکنون که او پسر شما را مشاوره کرد و قبول کرده است که درمان را آغاز نماید.

با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند

هرگز کسی را قضاوت نکنید چون شما هرگز نمیدانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان میگذرد یا آنان در چه شرایطی هستند.

 محمود اسماعیلی: مردادماه 1392