مشارکت مکتوبی (نقش آموزش و خدمت در رهایی)
از روزی که بدنیا آمدم باید میاموختم تا بتوانم زندگی کنم ، از خور و خواب تا نشست و برخاست واما هرجا که از آموزش دورشدم همانجا درجا زدم و بایکوت شدم
هرجا که احساس کردم میدانم بایکوت شدم و زمینه ای برای سقوطم فراهم شد
و هرجا که آموزه هایم را به عمل درنیاوردم فقط چون یک کتاب شدم که درونم نوشته هایی است و فقط میدانستم و نمیتوانستم برای خودم کاری از آن دانسته ها پیش ببرم ،
وباز در این حالت هم بایکوت میشدم و زمینه ای برای عدم پیشرفت و درجا زدن و یا حتی سقوطم پیش میامد ، چرا که میدانستم اعتیاد بد است و مواد مخرب ، و میدانستم و دیده بودم در بین دوستانم چه مشکلات و مصیبتهایی برایشان ساخته است مواد ، اما بعد از سی و چهار سال گذشتن از عمرم بناگاه تمام دیده ها و دانسته هایم فدای غرور و لذت طلبیم شد و گفتم که من که میدانم و دیدم رفقایم به چه روز افتاده اند و هیچگاه خودم را رها نمیکنم و مراقبم و اینگونه شد سقوطم و گرفتاریم در غول اعتیاد
عالم بی عمل بمانند زنبور بی عسل است
در ابتدای ورودم به کنگره فقط قصدم ترک مواد بود وبه همین دلیل از آموزش بدور بودم و شاید زیاد جدی نمیگرفتم آموزش را ، درست که بگمان خودم خوب سفر میکردم و وقتی استاد میگفت جهان بینی را کاربردی کنید و کسی در سفر دوم میرود مواد مصرف میکند جهان بینی اش مشکل دارد و من با عدم آموزش که خودم مقصرش بودم احساس میکردم که الان که میدانم دیگر اوج جهان بینی ام و راه خودم را میرفتم ،اما رسید زمانی که نیروی منفی یقه ام را گرفت و هرچه کردم راه مقابله و یا فرارش را بلد نبودم ، اینجا بود که سفرم به سختی در گذر بود ، شاید گریز نزدم اما بسیار در وسوسه مواد گرفتار بودم و چون غرور کاذب زیادی داشتم و از راهنمایم خجالت میکشیدم و فکر میکردم اگر بگویم فکر میکند من هم جهانبینی ام مشکل دارد تا دو پله نگفتم که آزار میبینم و بعد از آن بود که فهمیدم باید بیشتر تلاش کنم و آموزش بگیرم و مشکلم را به راهنمای دلسوزم عنوان کردم و چه ساده مشکلم رفع شد ،
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حل معما میکرد
اما خدمت :
شنیده بودم مشارکت و خدمت حال مسافر را خوب میکند ولی من مشارکت که میکردم هیچ تغییری برایم بوجود نمیامد پس چرا ! ؟
کمی که کنکاش کردم دیدم که مشارکت میکنم که راهنمایم ببیند و در کنگره دیده شوم ، خدمت میکنم تا دیگران ببینند و مشارکت میکنم و سعی میکنم حرفهای قشنگ بزنم و این بود که فازی و تغییر حالی نداشتم ،
اما از روزی که مشارکت کردم که لذت ببرم و با مشارکتم ، با مطلب نوشتنم در وبلاگ لژیون و با خدمتم در شعبه به دیگران کمک بی چشمداشت کنم با هربار مشارکت و خدمت حالم تغییری اساسی میکند ، هر مطلبی که مینویسم برایم حکم یک سبد انرژی دارد و هر جارویی که به زمین میزنم کوهی از انرژی بدست میاورم و دیگر برایم مهم نیست تعریف و تمجید دیگران چرا که هر خدمتی که میکنم در آخر کمک به خودم میباشد
مسافر سفر اول علیرضا (مدت سفر 8 ماه)
لژیون آقای محمود اسماعیلی
تاریخ 16/10/1392
این وبلاگ از طرف لژیون آقای محمود اسماعیلی از نمایندگی شهرری با هدف آموزش ، پیشگیری ،مهار و درمان رایگان اعتیاد راه اندازی شده است امیدواریم که بتوانیم در این مسیر قدمی برداشته باشیم.