بنام خدا
تجربه من از ترك هاى مختلف اعتياد و روشDST.

من در طول زمان مصرف مواد مخدرم بارها ترك اعتياد كردم،دوستانم اين
محبت را بمن ميكردندو ميگفتند كه اگر ميخواهى ترك اعتياد كنى بايد در قدم اول بايد
اراده داشته باشى و يك جو غيرت،من هم روزهايى كه ميخواستم از فرداى ان روز ترك اعتياد كنم،هر
چقدر جنس داشتم ميگذاشتم پاى وافورم و تا دم دم هاى صبح ميكشيدم و براى اينكه به
دوستانم ثابت كنم ديگر من مصرف نميكنم،يك نمكدان را مى آوردم ومحكم در دستم
ميگرفتم و قسم محكمى ميخوردم و ميگفتم ديگه همه چيز تمام شد،اين جلسه آخر است كه
من لبم به وافور ميخورد،و بعد از قسم خوردن روى نمك،سر وقت چراغ يا زغال روشن يا
لامپ ميرفتم و ميگفتم به همين چراغ قسم ميخورم كه ديگه نكشم،مرحله سوم اين بود كه
به اطرافيان ميگفتم از فردا نميكشم من،و اگر روزى ديديد من مصرف ميكنم اب دهانتان
را بر روى صورتم بيندازيد.بارها اين حرفها رو ميزدم و حاضر بودم دوستم اب دهانش را روى من بريزد ولى من موادم را مصرف كنم.
اولين مرحله ترك من كه شروع شد،روزها اينقدر يواش حركت ميكردند كه به
نظرم مى امد خداوند از عمد اين كاررا ميكند،در طول روز انگار چيزى را گم كرده بودم
در وجودم،شبها خواب درستى نداشتم،كم حوصله شده بودم استخوانهاى بدنم حسابى درد ميگرفتند،و
من هم درد را با جون ودل ميخريدم و ميگفتم فقط اراده ميخواهد و تحمل.
يكسرى از مشكلاتم خوب شد بعداز مدتها،مثل:اسهال،استخوان درد و.....!چيزى
كه مرا زيادعذاب ميداد اين بود كه خواب شبم درست نشده بود و همش در فكرم مواد و
دوستان پابساتيم ميگذشت،اعصابم ضعيفتر ميشد،كل روز بيحال بودم و خواب بودم،شبها
همش گريه ميكردم به حال و روز خودم،سيگار برايم لذتى نداشت،من كه موقع مصرف مواد
سيگار را قورت ميدادم به قول دوستانم وجورى بود كه اگر ساعت سه بعداز نيمه شب
سيگارم تمام ميشد سريع يا تاكسى تلفنى ميگرفتم،يا خودم ميرفتم.
در محل كارم اصلا حوصله نداشتم و با خشم و نفرت به كارم نگاه ميكردم،مثل اينكه به اجبار منو آنجا برده بودن،در صورتى كه با هدف كار كردن به محل كارم ميرفتم.و هزاران مشكل ديگر.
انقدر تحمل كردم در نكشيدن كه بعد از يك سال وخورده اى با فشار حرفى يكى از
دوستام كه من پيش فلانى كه ميرم مصرف ميكنم،در صورتى كه مصرف نميكردم اما دوست داشتم مصرف كنم،چون نفس من گرسنه بود هنوز و من دوباره مصرفم رو اغاز كردم،اين بار شيره.
خلاصه سه مرتبه ترك كردم و هرسه بار همين مشكلات وجود داشت،مطلب اصلى
اين بود كه هربار كه ترك ميكردم بااراده قوى ترى پيش ميرفتم اما زمان نكشيدن مواد من
كمتر ميشد،يعنى بار دوم شد هشت ماه،بار سوم شد دو ماه،جالب اينجا بود كه بعد از
هربار ترك مصرف من بيشتر از سرى قبل ميشد.چون واقعا بدن من تشنه ى مواد مخدر بود و
من متوجه نبودم.
بعداز اين همه ترك و راه ها،با روش درمان تدريجى آشنا شدم،البته آشنايى من بااين روش سه سال قبل از ورودم بود،چرا سه سال طول كشيد؟چون دچار منيت
بودم و ميگفتم اينها همه كه آنجا هستند يعنى كلاسها،همه هنوز مواد مصرف ميكنند.
خلاصه وارد سيستم درمان شدم،درمان اعتياد به روشDSTيا تدريجى.
مااينجا ترك اعتياد نكرديم،بلكه روى جسم و روان و جهانبينى كار اغاز
شد و با همان روش درمان كنگره ارام ارام
مواد مصرفى را كاهش ميداديم و يكسرى اطلاعات را در صحبتهاى گرم كلاس جمع اورى
ميكردم.
به قول استاد عزيزم اگه يك پنجم مواد رو كم ميكنين يك پنجم دانايى رو ببرين
بالا كه همان جهانبينى است.
و ارام ارام سيستم تخريب شده در بدن شروع به بازسازى شد.
اوايل،حركت برايم سخت بود چون زياد باور نداشتم اين روش رو،
به قول معروف شير داغ دهانم رو سوزانده بود و من فوت ماست ميكردم.
زمانى ايمان پيدا كردم كه از درون تغيير حالات بدنم را احساس ميكردم،و
خوابم درست تر ميشد،يا با يه مقدار مصرف در سه وعده در روز من هيچ كم و كثرى
نداشتم.بااينكه مواد مصرفيم كم شده بود.و به اين موضوع پى بردم كه درمان اعتياد
هيچ ربطى به اراده ندارد،فقط كافيه من روش فعالسازى بدن تخريب شده ام را بدانم.نه
اراده لازم داشت نه تحمل،فقط حركت،صبر و استقامت و قانون بازى مهم است تا شخصى به
درمان برسد.
خدارا شكر،به اذن خداوند و تلاش و حركت خودم همراه با راهنمايى هاى
بسيار موثر راهنماى خوبم به همان اقيانوس كه تعادل است دست پيدا كردم.
درمان فوق ترك و تعادل فوق درمان.
و امروز بعد از گذشت چند ماه از رهايى من گذشته است و نه مشكل خواب
دارم،نه اعصاب،نه روان،و از هر موقعيتى كه در زندگى من پيش مى آيد لذت بسيار
ميبرم،حتى در سختى ها.
از جناب اقاى مهندس دژاكام و استاد راهنماى خوبم جناب اقاى اسماعيلى بابت
هموار كردن راه و اموزشهاى خيلى خوب شما تشكر ميكنم.
براى انجام اين عمل
عظيم شكر
شكر شكر.
مسافر سفر دوم:محمد ضرغامى از شيراز